دانلود رایگان کتاب سوء تفاهم نوشته آلبرکامو ترجمه جلال آل احمد
دانلود pdf کتاب سوء تفاهم
آلبرکامو فیلسوف، نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی قرن بیستم است. داستان سوء تفاهم داستان دختری سی ساله به نام مارتا را روایت می کند، مارتا و مادرش در شهر چکسلواکی به اداره مسافرخانه ای مشغولند. مارتا برادری سی هشت ساله دارد که بیست و پنج سال است که او و مادرش را ترک کرده است حال پس از ۲۵ سال برادر مارتا (ژان) تصمیم می گیرد که به سرزمین اجدادیشان برگردد او توانسته در این مدت ثروت زیادی کسب کند و با شخصی به نام ماریا ازدواج کند.
مارتا و مادرش برای شروع یک زندگی بهتر تمامی مسافران پولداری که قصد اقامت در مسافرخانه را دارند با خوراندن دارو به قتل می رسانند و تمامی اموالشان را تصاحب می کنند، ژان و همسرش ماریا به مسافرخانه می روند ولی با رفتار خشک مارتا و مادرش مواجه می شوند، این به دلیل آن است که آن ها نتوانستند چهره ژان را بشناسند ژان هم تصمیم می گیرد که در زمانی مناسب به آن ها واقعیت ماجرا را بگوید اما مارتا و مادرش ژان را هم همانند مسافران دیگر به قتل می رسانند به همین علت است که نویسنده این کتاب نام این اثر را سوء تفاهم قرار داده است. سوء تفاهم کتابی عاشقانه همراه با ناامیدی ها و فریب است.
در این کتاب می خوانید …
مارتا: … غم و غصهی تو در برابر اون بیعدالتیای که در حق بشر شده هیچه. و حرف آخر. نصیحت منو قبول کن. من چون شوهرت رو کشتهم این نصیحت رو بهت مدیونم. برو به درگاه خدات دعا کن که تو رو سنگ کنه. این تنها خوشبختیِ واقعیه. برای همین هم این خوشبختی رو برای خودش نگه داشته. تو هم خودت رو در مقابل همهی فریادهایی که میشنوی بزن به کری. تا فرصت هست خودت رو سنگ بکن. سنگ شو. ولی اگر جرئتش رو نداری که بری توی آرامش خاموش، اونوقت بیا اینجا پیش خودمون، همینجایی که میدونی چه جور جاییه. خداحافظ خواهر من! میبینی، همهچی خیلی ساده و راحته. درست به همین سادگی و راحتی. یا باید خوشبختی احمقانهی سنگها رو انتخاب کنی یا این تختخواب چسبناکی رو که پای اون ما منتظرت هستیم.
*
ماریا: نه، مردها هیچ وقت نمیدونن چه جوری باید عاشق باشن، نمیدونن عشق واقعاً چیه. هیچی مردها رو واقعاً راضی نمیکنه. اونا فقط با خواب و خیالهاشون خوشن، با خواب و خیالهاشون و با وظیفههایی که برای خودشون میتراشن، با رفتن دنبال جاهای تازه، وطن تازه. ولی ما زنها میدونیم که عشق صبر و انتظار نمیشناسه. یه جای مشترک، یه دستی که توی دست باشه، و ترس از جدایی، ترس از تنها موندن. عشق همهش همینه. یه زن وقتی عاشق میشه دیگه به فکر چیز دیگهای نیست، خواب و خیال نمیبینه.
✍🏻 آلبر کامو
قوانین ثبت دیدگاه
برای ما نظرات خود را حتما بنویسید ...